ناصر اصغری، فعال کارگری در این خصوص به خودنویس می گوید:«حاشیه نشینان
بیشتر از قشر کارگر و فقیرتر جامعه هستند. این جمعیت میلیونی به کارهایی که
در فرهنگ عامه کارهای "پست" به حساب می آیند و رو آوری به آنها با چشم
تحقیر نگریسته می شود، مشغول به کار هستند. جمع آوری زباله با درآمدی بسیار
ناچیز و آشغالهایی که قابل بازیافت هستند. کارهای کاذب مثل واکس زنی، گل
فروشی سر چهارراهها، فروش اجناس بدون مجوز در کنار خیابانها یعنی دست
فروشی و کارهای دیگر از این نوع. کارهایی که ساعات شروع و پایان آنها به
درآمد کافی برای خرید لقمه نانی وابسته است!»
اگر آمار نه چندان معتبر بیش از ۱۰ میلیون کارگر در ایران را مد نظر
قرار دهیم، اگر هر فرد را سرپرست یک خانواده حداقل ۳ نفره حساب کنیم، به
جمعیتی حدود ۳۰ میلیون نفر خواهیم رسید که بر اساس آمارهای ذکر شده، با یک
حساب سر انگشتی میتوان گفت بیش از نیمی از جمعیت کارگری ایران در حاشیه
شهرها و زاغهها زندگی میکنند.
منصور ترکاشوند، کارگری که خود از نزدیک شاهد زندگی حشیه نشینان است
میگوید:«زاغه نشینان هر کارى مىکنند و عملا هیچ حقوق تعریف شدهای
ندارند، زندگى مشخصى ندارند، معلوم نیست زندگیشان چگونه مىچرخد. کارگرى،
جمع آورى زبالههای قابل بازیافت، حمل مواد مخدر براى صاحبان آن، فروش گل و
روزنامه سر چهار راهها... مشاغلى که شخصیت انسان را له مىکنند.»
مهرداد درویش پور جامعه شناس اما شرایط تبعیض آمیز در استانهای مختلف
ایران را برای مهاجرت کم تاثیر نمیداند و میگوید: «در ایران بسیاری از
گروهای تحت ستم در مناطقی نظیر کردستان، سیستان و بلوچستان و مناطق
فقیرتر آذربایجان به شهرها و مناطق بزرگتر مهاجرت میکنند و این نه فقط
بهخاطر شکاف طبقاتی و مدیریت غلط اقتصادی بلکه بهخاطر تبعیض اتنیکی هم که
وجود داشت، این گروهها محروم تر و از شرایط بهمراتب سختتری برخوردار
بودند. این واقعیت همچنان بر سرجای خود باقی است و به این معنی حاشیه نشینی
در ایران یک رنگ اتنیکی هم به خود دارد.»
درویش پور در ادامه تاکید می کند این تبعیض در مورد مهاجران افغان تبار
مصداق بیشتری پیدا میکند و شدت و حدت آن بیشتر از شهروندان ایرانی تبار
است.